بعد از نمایشگاه مدرسه، هفتهی پراضطراب ژوژمانها آغاز شد. البته هیچ وقت از اونایی نبودم که شب ژوژمان کار کنن ولی خب امسال شدم. آقا تقصیر کنکوره :) خلاصه که تا نصفه شب بیدار موندم و وااای چه بر من گذشت. سه شب تو هفته پشت سر هم ساعت دوازده شب حدودا پادشاه سوم و اینا بودم. نخیر زود قضاوت نکنید. من به طور معمول تو این ساعت به پادشاه شونصدم هم رسیدم.
و اما، بریم سر اصل مطلب! چیزی که الآن میخوام ازش بگم: اهمیت حال در زندگانی. ببین. من فهمیدهم که تو اگه صد تا دوره مدیریت زمانم رفته باشی یک وقتهایی هست که بدون هیچ دلیل خاصی، پیش نمیری.کار نمیکنی. چیزی نیستی که میخوای باشی یا حتی، نمیخوای چیزی باشی که میخوای باشی! چرا؟ چون حالت خوب نیست. تموم شد و رفت.
درباره این سایت